پروانه (از داستان های برگزیده)
نویسنده: یاسمن سجودی
نوشته شده در: 1392
برگزیده در: بخش ادبی دومین جشنواره علمی- پژوهشی پژوهشسراهای شهر تهران
خلاصه متنی از کتاب:

چشمانش را می مالد. پتو را کنار می زند. به سرعت به سمت پنجره می رود. می بیند گلی را که دیشب خریده است خشکیده. گلدان را بر می دارد و به گلخانه اش می برد.در آنجا صدها گل خشکیده اند.با لبی آویزان به اتاقش بر می گردد، گل را کنار پنجره می گذارد، روی تختش می نشیند. در فکر فرو می رود که چرا هر گلی که می خرد از بین می رود یا می خشکد؟....

متن کامل کتاب:

 

چشمانش را می مالد. پتو را کنار می زند. به سرعت به سمت پنجره می رود. می بیند گلی را که دیشب خریده است خشکیده. گلدان را بر می دارد و به گلخانه اش می برد.در آنجا صدها گل خشکیده اند.با لبی آویزان به اتاقش بر می گردد، گل را کنار پنجره می گذارد، روی تختش می نشیند.

در فکر فرو می رود که چرا هر گلی که می خرد از بین می رود یا می خشکد؟

بومش را می آورد. می بیند دور چهارچوب پنجره پروانه ای نشسته. قلک شیشه اش را برمی دارد و سکه هایش را خالی می کند. شیشه را روی سر پروانه می گذارد و می گیردش. با دقت به پروانه  نگاه می کند که هر قسمت از بالش به یک رنگ و یک طرح است. چشمانش گرد می شوند. موها ی طلاایش را پشت گوشش می دهد. شیشه را برمی دارد و کنار گل می گذارد. قلم مویش را بر می دارد و شروع می کند به نقاشی. بعد از چند ساعت  نقاشی اش تمام می شود. بوم را کنار می زند. بدون این که به گل نگاه کند در گواش هایش را می ببندد. ناگهان رنگ قرمز ازدستش می افتد. با دهان باز؛ خیره می شود به گل. گل سر زنده و شاداب شده است و از بغل های بوته اش جوانه هایی بیرون زده اما رنگ قرمز بال های پروانه به رنگ سفید در آمده است. دختر شیشه را برمی دارد و به گلخانه اش می برد و پروانه را کنار تک تک گل ها می گذارد. تمام گل ها شاداب می شوند و برگهایشان جوانه می زند. دختر دستش را داخل شیشه می کند، پروانه اش را برمی دارد، روی دستش می گذارد و بیرون از پنجره می برد. پروانه بال می زند و برمی گردد پشت شیشه پنجره می نشیند. پنجره باز است و هنوز پروانه ی سفید روی دست دختر نشسته است .

 

 

 

نظرات بینندگان

تعداد نظرات منتشر شده : 3

مهرداد
|
15فروردين ماه 1395
0
0
2
ترانه
|
15فروردين ماه 1395
0
0
المان هایی داره این داستان که دوسش داشتم. داستان خوبی بود. بهش امتیاز 1 میدم.
مبینایگانه
|
4فروردين ماه 1395
0
0
داستان خوبی بود فقط چون روایت بود و دیالوگ نداشت خواننده را خسته میکرد. نمره من به این داستان 1 است.

دیدگاه خود را درباره این مطلب بنویسید

بازدید کننده گرامی پر کردن فیلدهای ستاره دار الزامی است