در این داستان ماجرای نوجوان پانزده سالهای به نام 'دیک ساند' بازگو میشود که پسر خواندهی مردی به نام 'ناخدا هیول' است. 'دیک ساند' در سفری که برای کشتار نهنگ، پس از غرق شدن پدر خواندهاش، هدایت کشتی را به دست میگیرد. اما با خیانت آشپز کشتی، او و همراهانش اسیر برده فروشان میشوند. اما در نهایت موفق میشوند از دست آنان فرار کنند..
دیدگاه خود را درباره این مطلب بنویسید