خلاصه متنی از کتاب:
گوژپشت نتردام یا نتردام دوپاری (به فرانسوی: Notre-Dame de Paris) یکی از آثار ادبی برجسته ی جهان است که در سبک رمانتیک نگاشته شده است.
در پاریس قرن پانزدهم، دختر کولی جوان و زیبایی بنام اسمرالدا به همراه بز باهوش خود جالی میرقصید و برنامه اجرا می کرد. کلود فرولوی راهب، رییس خادمین کلیسای نتردام که در نهان عاشق اسمرالدا شده است سعی میکند با کمک کازیمودو، ناقوس زن گوژپشت و بدشکل نتردام اسمرالدا را برباید ولی با دخالت کاپیتان فوبوس دوشاتوپر ناکام می ماند و کازیمودو دستگیر می شود. کازیمودو را در میدان اعدام با شلاق مجازات می کنند و تنها اسمرالدا که قلبی مهربان دارد به او کمک میکند و جرعهای آب به او می دهد: " دخترک بدون اینکه سخنی بر زبان راند به محکوم نزدیک شد، گوژپشت می خواست به هر قیمتی شده خود را از وی کنار کشد. ولی دختر قمقمهای را که بر کمربند آویخته بود باز کرد و به آرامی آن را با لب سوزان مرد بینوا آشنا ساخت. در چشم شرربار و خشک گوژپشت اشکی حلقه زد و بر چهره نازیبای او فروغلطید. شاید این نخستین قطره اشکی بود که در سراسر زندگی از دیده فرو می ریخت." اسمرالدا به شدت عاشق فوبوس می شود ولی فوبوس که جوانی سبکسر و هوسباز است تنها در پی لحظاتی کوتاه با اوست و زمانی که تقریبا موفق می شود اسمرالدای پاکدامن را مغلوب سازد که توسط کلود فرولو مورود اصابت خنجر قرار می گیرد.
اسمرالدا به جرم قتل به اعدام محکوم می شود. کلود فرولو در زندان به اسمرالدا ابراز عشق می کند ولی اسمرالدا او را از خود می راند و همچنان به یاد فوبوس رنج ها را تحمل می کند. در روز اعدام اسمرالدا را برای توبه به کلیسا نتردام می برند. او در آنجا اتفاقی چشمش به فوبوس که از ضربت چاقو جان به در برده می افتد ولی فوبوس از او رو برمی گرداند. در این لحظه کازیمودوی گوژپشت د متهورانه دخترک را از دست نگهبانان نجات می دهد و او را با خود به برجهای نتردام می برد و...